آیا در قرآن لغات غریبه وجود دارد؟مقصود از لغات غریبه،الفاظ و کلماتنامانوسی است که شنیدن آن بر طبع گران میآید و وجود آن در کلام موجب خللدر فصاحت میگردد.چنین الفاظ غریبی هرگز در قرآن نبوده و در شان قرآننمیباشد،زیرا قرآن در بالاترین مرتبه فصاحت قرار دارد و هیچ گاه کلمات غریبه درآن به کار نرفته است.آری،غرابت معنای دیگری نیز دارد که در قرآن به کاررفته است:غرابت در عرف محلی.قرآن-احیانا-الفاظ و کلماتی را مورد استعمالقرار داده که برای بیشتر عرف محلی تازگی داشته،معنای آن بر آنان چندان روشننبوده است،زیرا قرآن از لغات تمامی قبایل عرب استفاده کرده،و حتی برخیکلمات را که ریشههای آن از غیر عرب گرفته شده به کار برده است،که بعضا معانیآنها برای فرد فرد عرب روشن نبوده است.
قرآن گاه برخی کلمات شیوا را که مورد استعمال قبایل مختلف عرب بوده به کاربرده است،گر چه این کلمات احیانا برای دیگر قبایل تازگی داشته و نامانوسمینموده است.غریب بدین معنا در قرآن وجود دارد و به فصاحت آن خللینمیرساند.
قبایل عرب همان گونه که در امور سیاسی و نظامی و اجتماعی و نیز اقتصادی وفرهنگی از هم پراکنده بودند،از لحاظ زبان و لغت نیز از هم جدا بودند و در حالتپراکندگی به سر میبردند.و بسیاری از کلمات و اصطلاحات در میان برخی قبایلرواج داشته که قبایل دیگر از آن بیخبر بودند.قرآن از تمامی این لغات بهره جسته ومناسبترین کلمات را از هر قبیله انتخاب کرده و به کار برده است و از این راه یک نوعآگاهی عمومی در دست رس تمامی عرب قرار داده و خود خدمت فرهنگی،ادبی ولغوی به عرب نموده، وحدت لغت در میان عرب ایجاد نموده است.لذا نه فقطاستعمال این گونه الفاظ به فصاحت قرآن خللی نمیرساند،بلکه یک گونه شیوه ادبی و فرهنگی فراگیر ایجاد کرده که عرب از ایجاد آن عاجز بوده است.اینک بهنمونههایی از این گونه لغات قبایلی میپردازیم. لغات قبایل در این زمینه،ابو القاسم محمد بن عبد الله رسالهای نوشته به نام«اللغات»و لغاتقبایل عربی را که در قرآن آمده،بر حسب ترتیب سورهها یاد آور شده است.در اینرساله لغاتی از 30 قبیله معروف عرب که در قرآن به کار رفته،آورده است و نیز لغاتیاز شهرهای مختلف عربی و دیگر ملتهای مجاور عرب،که مجموعا رساله لطیفیاست و در نوع خود بینظیر (1).
قبایلی را که از آنها یاد میکند عبارتند از:1.ازد شنوءة،2.اشعریون،3.انمار،4.اوس،5.بنو حنیفة،6.بنو عامر 7.تغلب،8.تمیم،9.ثقیف، 10.جذام،11.جرهم،12.حمیر،13.خثعم،14.خزاعة،15.سعد العشیرة،16.سلیم،17.طی،18.عذرة،19.عمارة،20.عسان،21.قریش،22. قیس،23.کنانة،24.کندة،25.لخم،26.مزینة،27.هذیل،28.همدان،29.هوازن،30.یمامة.
از شهرهایی که نام میبرد:1.حجاز،2.حضر موت،3.سبا،4.عمان،5.مدین،6.یمامة،7.یمن.
از ملتهای مجاور:1.احباش،2.فرس،3.روم،4.قبط،5.انباط،6.سریان،7.عبرانیون،8.بربر.
جلال الدین سیوطی این رساله را در کتاب الاتقان خود خلاصه نموده کهنمونههایی از آن نقل میگردد:
از لغت کنانه:1.شطره:تلقاءه(بقره 2:144)،2.خلاق:نصیب(آل عمران 3:77)،3.یعزب:یعیب(یونس 10:61)،4.دحورا:طردا(صافات37: 9)،5.کنود:کفور(عادیات 100:6)،
از لغت هذیل:1.رجز:عذاب(مدثر 74:5)،2.صلدا:نقیا(بقره 2:264)،3.
مدرارا:متتابعا(انعام 6:6)،4.فرقانا:مخرجا(انبیا 21:48)،5.عیلة:فاقة(توبه9:28)،6.ولیجة:بطانة(توبه 9:16)،7.اجداث:قبور(یس 36:51)،8.ذنوبا:
عذابا(ذاریات 51:59)،9.دسر:مسامیر(قمر 54:13)،10.واجفه:خائفه(نازعات 79:8)،11.مسغبة:مجاعه(بلد 90:14)،از لغتحمیر:1. سقایة:اناء(یوسف 12:70)،2.مسنون:منتن(حجر 15:26)،3.صرح:بیت(نمل 27:43)،4.وبیلا:شدیدا(مزمل 73:16)،از لغت جرهم:1. محسور:منقطع(اسراء 17:29)،2.حدب:جانب(انبیا21:96)،3.ودق:مطر(نور 24:43)،4.ینسلون:یخرجون(انبیا 21:96)،5.حبک:
طرائق(ذاریات 51:7) (2).
در لغت عرب واژههایی وجود دارد که ریشه عربی ندارند و از لغتهای مجاورگرفته شده است،و این یک امر طبیعی به شمار میرود و در تمامی زبانهای زنده وگذشته بر اثر مجاورت و رفت و آمدها،لغات نیز داد و ستد میشدند.
البته شکل واژههای اجنبی هم واره با تغییراتی مواجه میشده است و به مرورزمان رنگ و بوی لغت میزبان را به خود میگرفته و هم ساز آن لغتمیگردیده است (3).به این گونه تغییرات در واژههای بیگانه اصطلاحا«معرب»عربی شده-میگویند.در این زمینه کتابهای فراوانی نوشته شده،از جمله بهکتاب«المعرب»نوشته ابو منصور جوالیقی،موهوب بن احمد بن محمد(متوفای 540) میتوان اشاره کرد.این کتاب بیشتر به واژههای فارسی تعریب شدهپرداخته و این گونه کلمات را در اشعار اصیل عربی آورده است. اخیرا این گونهواژههای وارد شده را«دخیل»-داخل شده-گویند و در المنجد،این اصطلاح زیادبه کار رفته است.در این مورد گفته میشود:«و الکلمة من الدخیل،این کلمه از کلمات»داخل شده در زبان عرب است».
وارد شدن واژههای دیگر در هر لغت و در هر زبانی یک امر طبیعی است و هرگزبه عنوان عیب یا نقص شمرده نمیشود.وجود این گونه لغات به خالص بودن آنزبان یا آن لغت نیز صدمهای وارد نمیسازد،یعنی زبان عربی،عربی است گرچهبرخی لغات غیر عربی-که رنگ و بوی عربی به خود گرفته-در آن یافتشود،زیرالغت تازه وارد تا خلق و خوی آن زبان را به خود نگیرد،امکان کاربرد نمییابد.لذااستعمال چنین الفاظ و کلمات غیر عربی،به عربی بودن کلام،چه شعر و چه نثر،خللی وارد نمیآورد و این شیوه-استفاده از کلمات اجنبی-در اشعار قدیم عربی وگفتههای اصیل پیش از اسلام،متعارف بوده و عیب و نقصی شمرده نمیشدهاست (4) ،بلکه در هیچ لغتی به کار نگرفتن لغات غیر شرط نیست.حتی در اثری مانندشاه نامه فردوسی که سعی بر آن بوده تا صرفا واژههای فارسی به کار رود،بسیاری ازواژههای آن ریشه فارسی ندارند،بلکه ریشه عربی و ترکی و غیره داشته و در عینحال فارسی کامل به شمار میروند.
قرآن نیز که یک سخن عربی کامل است،از این جهت جدا نیست.واژههای غیرعربی-که ریشه عربی ندارند ولی شکل عربی به خود گرفته و معرب گردیده-در آنوجود دارد.در این زمینه بالخصوص نیز کتابهایی نوشته شده،از جمله کتاب«المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب»نوشته جلال الدین سیوطی،کهخلاصهای از آن را در«الاتقان»آورده است.لذا جای تردید نیست که قرآن کلامعربی است و از جهت عربی بودن در سر حد کمال است و هرگز کسی یا گروهی درعربیت آن شک نبرده است.قرآن تصریح دارد:
انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (5). و کذلک انزلناه قرآنا عربیا (6). کتاب فصلتآیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون (7). و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القری و منحولها (8). نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین (9). و هذا لسان عربی مبین (10) و آیات دیگر که صراحتا قرآن را عربی معرفی میکند.
برخی بر این باورند که هرگز در قرآن کلمات غیر عربی-گرچه معرب شده باشدبه کار نرفته است.ابو عبیده گوید:«هر کس گمان برد در قرآن الفاظ غیر عربی آمده،سخن سنگینی گفته است».ابن جریر طبری گوید:«آن چه گمان میرود از دیگرزبانها در قرآن آمده،از باب«توارد لغتین»میباشد که هر دو لغتیک لفظ را وضعکردهاند،آن گاه گمان برده شده که یکی از دو زبان از دیگری گرفته است».
برخی میانه رفته گویند:عرب قدیم را پیش از اسلام،رفت و آمدهایی با ملتهابوده،آن گاه برخی واژهها را با خود آورده،مختصر تغییری در آن دادهاند و در اشعارو سخنان خود به کار بردهاند،لذا رنگ و بوی عربی کامل به خود گرفته است و اگر درقرآن افتشود،عربی محض و اصیل شمرده میشود.ابو عبیده قاسم بن سلام برهمین عقیده است.خلاصه این گونه کلمات که در قرآن یافت میشود و گمانبردهاند غیر عربی است،در واقع اصالت عربی دارد و عرب قدیم آن را به کار برده ورنگ عربی بدان داده است.
دیگران گویند:اساسا وجود برخی کلمات غیر عربی-گرچه تغییری نیافته باشد-زیانی به عربی بودن کلام نمیرساند،زیرا مقصود شیوه و اسلوب کلام عربی استو همین اندازه در عربی بودن کلام کفایت میکند و ناگزیر هر زبانی از برخی واژههایوارده به کار میبرد.جلال الدین سیوطی گوید:«قول صحیح همین است و ابو میسرهتابعی بر این باور بوده که در قرآن از همه زبانهای مجاوز وجود دارد.این مطلب ازسعید بن جبیر و وهب بن منبه نیز نقل شده است».
اینک برخی واژههای غیر عربی که با دگرگونی معرب شده و در قرآن آمده است:
اباریق،جمع ابریق،معرب:آب ریز.
اکواب،جمع کوب:فنجان،کوزه: یطوف علیهم ولدان مخلدون باکواب و اباریق (11).
ارائک،جمع اریکه:تخت. هم و ازواجهم فی ظلال علی الارائک منکئون (12).
تنور،جوالیقی و ثعالبی گفتهاند:فارسی معرب است. و فار التنور (13).
جناح،معرب گناه. فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما (14).
سجیل،اصل آن:سنگ گل کلوخ. ترمیهم بحجارة من سجیل (15).
سرادق،معرب:سرادر،در سرا،سرا پرده. احاط بهم سرادقها (16).
سرابیل،جمع سربال:شلوار. و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر (17).
مسجد که برخی آن را معرب مزگت دانستهاند که به معنای معبد یا عبادت گاهاست (18).
1- این رساله در حاشیه تفسیر جلالین،ج 1،ابتدا از ص 124 چاپ شده(دار احیاء الکتب العربیة-مصر)،و نیزمستقلا به نام«اللغات فی القرآن»به تحقیق دکتر صلاح الدین المنجد چاپ شده(چاپ سوم دار الکتابالجدید-بیروت).جلال الدین سیوطی در دو جای کتاب«الاتقان»از آن نام میبرد:چاپ جدید.ج 1.ص 19و 91،و آن را تلخیص مینماید.
2- برای مزید اطلاع به«الاتقان»،ج 2،ص 104-89،نوع 37،و نیز التمهید،ج 5،ص 130-108 رجوع کنید.
3- مانند:لجام:دهانه اسب،که در اصل لگام بوده.جناح:که در اصل گناه بوده.دیباج:دیبا.فالوذج:پالوده.
4- به کتاب«المعرب»جوالیقی مراجعه شود.
5- یوسف 12:2.
6- طه 20:113.
7- فصلت 41:3.
8- شوری 42:7.
9- شعراء 26:195-193.
10- نحل 16:103.
11- واقعه 56:18-17.
12- یس 36:56.
13- هود،11:40.
14- بقره 2:158.
15- فیل 105:4.
16- کهف 18:29.
17- نحل 16:81.
18- ر.ک:ابو ریحان بیرونی،مقدمه«التفهیم»،ص قف.